«آب مدرسه یخ بسته. بچه‌ها برای استفاده از سرویس بهداشتی باید قبل‌تر کمی از برف‌های حیاط مدرسه جمع کنند تا برف‌ها آب شوند و از آن استفاده کنند.»

به گزارش خسروشاه نیوز، زمهریر است. از آن زمستان‌های معروف و سخت آذربایجان. از همان‌ها که باید دندان به هم بسایی و موج سرما جایی در مغز استخوان‌های تنت جا خوش کند. از آن سرماهای خشن که قرار نیست هیچ برف به زمین نشسته‌ای را آب کند. سراسر روستا را برف گرفته. مدرسه کنار همین جاده اصلی است و تقریبا بیرون از روستا. اگر تا سال‌های قبل فقط یخبندان و بستن راهها رفتن به مدرسه را دشوار می‌کرد، حالا روزهای تمام نشدنی کرونایی و شرایط بهداشتی خاص هم کار بچه‌های روستایی و معلم‌ها را سخت‌تر کرده است.

 

تیکمه‌داش

اینجا یکی از روستاهای منطقه تیکمه‌داش از توابع شهرستان بستان آباد است. شهرستانی که فاصله زیادی تا مرکز استان ندارد ولی با تمام اینها روستاست. روستایی مثل تمام روستاهای دیگر. با امکاناتی محدود و سختی‌های بسیار! آقای «ع» از معلم‌های مدرسه چند کلاسة همین روستاست. او بازگشایی مدارس در شرایطی که هنوز کرونا جان می‌گیرد و قصه زندگی‌های بی‌شماری را به پایان رسانده، تصمیمی اشتباه دانسته و می‌گوید: « با بازگشایی مدارس در شهری مثل تبریز در خوشبینانه‌ترین حالت شاید تنها ۱۰ درصد از دانش آموزان به کلاس‌های درس برگشته‌اند ولی در روستا اگر بگویند به مدرسه بیایید، همه بچه‌ها می‌آیند. کلاس من ۷۰-۸۰ درصد کامل شده و تقریبا همه می‌آیند و کنار هم می‌نشینند. تصور کنید اگر فقط یک نفر ناقل باشد و ویروس را به مدرسه بیاورد، همه بیمار می‌شویم. این در حالی است که چند روز پیش از ادارة منطقه، به مدرسه آمده و گفتند باید بقیه بچه‌ها را هم راغب به آمدن کنید. در حالی که اساس بازگشایی مدارس بر این بود که حضور دانش آموزان اجباری نبوده و اختیاری باشد.»

 

وقتی هوا سرد می‌شود، آب مدرسه هم یخ می‌زند. قطره‌ای آب برای شستشوی دست‌ها، آشامیدن و سرویس بهداشتی هم نیست. مدرسه‌ای چهار کلاسه با جمعیت تقریبی ۸۰ نفر دانش آموز. در بند «سه» دستورالعمل بارگشایی مدارس آمده است: « رعایت کامل دستورالعمل‌های بهداشتی ابلاغی و دستورالعمل بهداشتی مدارس شبانه روزی در آموزش حضوری الزامی است. مسئولیت مدیریت و نظارت بر اجرای دستورالعمل بهداشتی برعهده مدیر و کادراداری و اجرایی مدرسه است.» ولی این دستورالعمل اشاره نکرده که اگر در مدرسه‌ای آب نباشد چطور باید پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کرد و دانش آموز دست‌های خود را با آب و صابون بشوید؟

 

این معلم جوان در خصوص پیش‌بینی‌ها و تدابیر آموزش و پرورش منطقه در شرایط کرونایی می‌گوید: « آموزش و پرورش برای کار معلم‌ها در شرایط کرونایی تدبیری نداشته است و نهایت تدبیر این بوده که بر فاصله گذاری در کلاس‌ها تاکید کند! تدبیر یعنی فراهم کردن شرایط مناسب بهداشتی! وقتی معلم روستا حتی گچ کلاس را هم خود باید تامین کند دیگر چه انتظاری داریم که مواد ضدعفونی کننده و ماسک برای دانش آموزان هم در اختیار مدرسه قرار داده دهند؟ بچه‌ها در سطوح پایین‌تر به هیچ عنوان اصول بهداشتی را رعایت نمی‌کنند. به دانش آموز کلاس ششم می‌گویم سعی کن در مدرسه ماسک بزنی و غذا نخوری و از سرویس بهداشتی استفاده نکنی ولی گوش نمی کند . ضد عفونی هم ممکن نیست و مفهومی ندارد. با وجود اینکه اینجا روستای دور افتاده‌ای نیست و کنار جاده قرار گرفته، ولی هیچ امکاناتی وجود ندارد و در واقع انگار فقط خودت و بچه‌ها را اذیت می‌کنی و آن طور که باید به معنای واقعی در آموزش نتیجه گرفت، نمی‌گیریم. »

او ادامه می‌دهد: از طرفی قبل از آموزش، بحث پرورش مطرح است. یعنی شما نمی‌توانید یک شهروند خوب تربیت کنید. وقتی دانش آموز به دستشویی می‌رود و بعد از آن دست خود را نمی‌شوید (چون آبی نیست)، طبیعی است هیچ مفهومی از انضباط فردی و اجتماعی درک نکند. چون چیزی در کودک تبدیل به تربیت می‌شود که به صورت ممتد ادامه پیدا کند.»

 

وسط کلاس و درس و شیطنت‌های کودکانه، ماسک اذیت کننده است و بچه‌ها هم فراموش کار. دست‌ها ماسک را پس می‌زند و خوراکی‌ها به همدیگر تعارف می‌شود. بچه‌های کلاس یا ماسک نمی‌زنند و یا فراموش می‌کنند با خود ماسکی هم به مدرسه بیاورند. یکی ماسک خود را در می‌آورد و دیگری وقتی ماسکش روی زمین و زیر پایش می افتد برداشته و دوباره روی صورت جابجا می‌کند. علی اصغر و دنیا و متین و زهرا و بقیه بچه‌ها وقتی از بازگشایی مدرسه‌ها خبردار شدند آنقدر خوشحال بودند که سریع جامدادی و کتاب و دفترها را توی کیف‌شان جا دادند و حالا بهمن ماه برای آنها ابتدای مهر بود.

 

با وجود اینکه اهالی روستا از لحاظ اقتصادی عموما وضعیت بدی ندارند، هنگام آموزش مجازی و آموزش در فضای برنامه شاد تمام دانش آموزان دسترسی به تلفن همراه و تبلت نداشتند. شاید بیشتر به علت بی‌سوادی والدین و بی‌توجهی آنها، دانش آموز دسترسی به این فضای آموزشی نداشته است.

آقای «ع» به این تاکید می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند جای کلاس درس و مدرسه را بگیرد چرا که ارتباطات عاطفی، اجتماعی شدن و خودکفایی و اعتماد به نفس در مدرسه کسب می‌شود ولی برپایی حضوری کلاس‌ها هم بدون تامین نکات اولیه بهداشتی عایدی جز بیماری برای دانش آموزان و معلمان در پی نخواهد داشت.

 

او ادامه می‌دهد: « طی تدریس آنلاین در صورتی که والدین همکاری کنند، بچه‌ها بازدهی بالایی دارند. شاید در ابتدا خود ما چنین برآوردی نداشتیم. معلم کلاس اول مدرسه ما می‌گوید در کلاس حضوری اینقدر راحت نبودم که در شاد هستم چرا که در کلاس حضوری گاهی آنقدر موارد حاشیه‌ای وجود دارد که فرصتی برای تدریس باقی نمی‌ماند. در کلاس مجازی چنین چیزی نیست . معلم محتوای درسی را ارائه می‌دهد و ارتباط تصویری کوتاهی برقرار می شود و والدین کمک می‌کنند و معلم هم به لحاظ روانی راحت است و دانش آموز هم تکلیف خود را می‌داند که باید انجام دهد. اگر والدین، پیگیر باشند حتی در برخی موارد بازدهی در کلاس‌های مجازی بسیار هم بالاست. »

ولی با بازگشایی مدارس پرونده تدریس و آموزش مجازی هم بسته نشد. این بار معلم‌ها باید ساعاتی از روز برای بچه‌های حاضر در کلاس تدرس کنند و بعد به سراغ تلفن همراه خود بروند و سراغی از دانش آموزانی بگیرند که آمدن به مدرسه انتخاب‌شان نبوده و هنوز ترجیح می‌دهند با برنامه شاد درس بخوانند.

 

چاراویماق

وقتی داد و هوارهای شرایط برگزاری سال تحصیلی از تابستان امسال بالا گرفت و هر روز تصمیم تازه‌ای برای کلاس‌های درس و شیوه آموزش در شرایط کرونا گرفته می‌شد، بچه‌های مدرسه «داغ کندی» چاراویماق کاری به این حرف‌ها نداشتند. آنها می‌دانستند آموزش مجازی و برنامه شاد و بیماری کشنده قرن تنها کلید واژه‌های پراکنده‌ای است که در تلویزیون و بین اخبار نیمروزی شنیده می‌شود. چون روستای آنها حتی برای برقراری یک تماس تلفنی ساده هم امکانات ارتباطی ندارد و مردمان داغ کندی برای تماس تلفنی باید تا نقطه‌های مرتفع‌تر روستا پیاده روی کنند.

اینجا روستایی است که «محمد صادقی»، همان معلم معروف فداکاری که سال گذشته تصاویر عبور دادن دانش آموزانش از تونل برفی بارها و بارها در رسانه‌های مختلف منتشر شد، در مدرسه کوچکش تدریس می‌کند. برای محمد و دانش آموزانش سال‌تحصیلی جدید از ۱۵ شهریور آغاز شده است.

او در خصوص وضعیت آموزش در شرایط کرونایی می‌گوید: «تنها دارایی ما برای آموزش و اداره مدرسه در این روستا بسته‌های حمایتی است. پس اینکه انتظار داشته باشیم آموزش و پرورش منطقه برای شرایط خاص کرونایی و به منظور رعایت پروتکل‌های بهداشتی امکاناتی در اختیار مدرسه قرار دهد، انتظاری بی‌جا است. من خودم برای بچه‌ها ماسک و محلول ضدعفونی کننده خریداری می‌کنم. در حالی که حقوق روزانه ام تنها ۱۰ هزار تومان است!»

صادقی ادامه می‌دهد: « مدرسه ما توسط خیرین احداث شده است. مدرسه آب ندارد. برای تامین برق مدرسه نیاز به کنتور داریم ولی هزینه خرید آن زیاد است و برای حل مشکل بی‌برقی از بیرون از مدرسه و از طریق سیم کشی برق انتقال داده‌ایم. هر چند می‌دانیم کاری خطرناک است. چهار – پنج ماه از سال راه روستای ما بسته است و امکان تردد نیست. در روزهایی که کرونا سیر صعودی داشت من خانه به خانه رفته و برای دانش آموزانم تدریس می‎کردم.»

این معلم جوان از بی‌مهری‌ها به مدارس مناطق محروم و روستایی هم گلایه کرده و می‌گوید: « بزرگترین دشمن انسان جهل است و تنها از طریق آموزش می‌توان جهل را از میان برداشت. مناطق محروم هم نیازمند علم آموزی و مدرسه هستند . کاش مسئولانی که در راس امور به میزهای خود تکیه داده‌اند متوجه مسئولیت اجتماعی خود هم باشند. شاید انتخاب من درس دادن در چنین شرایطی برای کودکان روستا باشد و اگر مبتلا به بیماری کرونا هم شدم، باید تاوان انتخابم را دهم ولی همسر و فرزندانم چرا باید به خاطر چنین شرایطی تاوان بدهند؟ با وجود اینکه از ۱۵ شهریور آموزش و سال تحصیلی برای ما آغاز شد ولی بیمه من را از اول مهرماه لحاظ کرده‌اند.»

شاید وقتی تصاویر محمد صادقی و شاگردانش در رسانه‌ها منتشر شد و همه بار دیگر به زنده ماندن نسل معلمان فداکار ایمان آوردند، تصور داشتند که حالا اتفاق‌هایی خوب در انتظار این روستای محروم باشد. ولی انگار سر و صداهای رسانه‌ای و تعریف و تمجیدها که به پایان رسید، همه چیز به حالت قبلی بازگشت. دوباره بچه‌ها پشت کوه یخ‌های استوار از چشم مسئولان آموزش و پرورش منطقه پنهان شدند و باز هم تنها یاور آنها آقای معلم بود.

 

خواجه

آوار کرونا که بر سر زندگی‌های ما فرو ریخت و بعد کم کم با نشان دادن چهره واقعی خود ترس در دلها جا خوش کرد، چاره نداشتیم جز پیدا کردن راه حل‌هایی برای ادامه سیر زندگی. شاید کمی متفاوت‌تر. کمی محتاطانه‌تر. مثلا قرار شد کلاس‌های درس برچیده شود و همه دور از هم با کمک صفر و یک‌های دنیای دیجیتال درس بخوانند. ولی بچه‌های روستای سرند منطقه خواجه از این دوری می‌ترسیدند.

«ابراهیم رفاقت» مدیر آموزگار پایه‌های پنجم و ششم است با ۵۰ دانش آموز. در روستایی دیگر هم آموزگار پایه‌های اول و دوم است. او هم از اول مهرماه کلاس‌های خود را دایر کرده و تعطیلی و رنگ‌های زرد و قرمز و آبی کرونایی راه به این مدرسه باز نکرده است.

رفاقت در گفتگو با سرخاب می‌گوید: «مدارس روستایی به دلیل کمبود امکانات ارتباطی با تبعیض‌های بسیار مواجه هستند. شاید تلویزیون و وسایل ارتباطی دیگر برای مدارسی که زبان فارسی در آنها رایج است، مفید باشد ولی به دلیل کمبود امکانات، زبان فارسی در روستاها جایگاه چندانی ندارد. »

این بار هم انگار مثل خیلی موارد دیگر تصمیم‌های مدیران در رده‌های مختلف با یکدیگر در تعارض است و همین سیاست‌های یک بام و دو هوا دشواری‌هایی را پدید آورده است. معلم جوان روستای سرند هم به همین موضوع اشاره کرده و می‌گوید: « در حالی که وزیر آموزش و پرورش و ستاد کرونا بر تعطیلی مدارس در وضعیت کرونایی تاکید داشتند، در مناطق روستایی و رده‌های پایین‌تر آموزش و پرورش به ما فشار می‌آوردند که حتما سر کلاس‌ها حاضر شویم و کلاس‌ها با حضور دانش آموزان تشکیل یابد. این در حالی بود که مسئولیت بیمار و مبتلا شدن احتمالی دانش آموزان را قبول نمی‌کردند. در چنین شرایطی از اول مهرماه هر روز به کلاس می‌رفتم و دانش آموزان هم می‌آمدند.»

او با قاطعیت از تشکیل حضوری کلاس‌ها در روستای محل خدمت خود حمایت کرده و می‌گوید: « به دلیل تبعیض‌هایی که در امکانات شهری و روستایی وجود دارد من با برگزاری حضوری کلاس‌ها با رعایت تمام پروتکل‌های بهداشتی موافق بودم. دلیل اساسی تاکیدم این بود که اگر دانش آموزان روستایی این یک سال را هم عقب می‌ماندند، تا سال‌ها با مشکلات زیادی مواجه می‌شدند و عدم حضور، کمبود امکانات، نبود تلویزیون و درک نکردن مطالب تلویزیون باعث می‌شد این دانش آموزان نسبت به دانش آموزان شهری، چند پله از تحصیل عقب‌تر بمانند.»

رفاقت ادامه می‌دهد: «مشکلات و اتفاقاتی که در این مدت دیده‌ام و خانواده‌هایی که در روستاها پیگیر وضعیت تحصیلی کودکان خود نیستند هم موضوع مهم دیگری است. برای والدین روستایی فرقی نمی‌کند دانش آموز درس بخواند یا نه چرا که در روستا کار برای کودک پنج ساله و شش ساله هم وجود دارد. به همین دلیل برگزاری حضوری مدرسه به نوعی از کار کودکان در گله‌داری و… جلوگیری می‌کند.»

او تاکید می‌کند: « وقتی در تب و تاب کرونا برخی می‌گفتند با یکسال درس نخواندن اتفاق خاصی نمی‌افتد، این موضوع شاید در شهر جوابگو باشد ولی برای روستاهایی که امکاناتی ندارند و در شرایط طبیعی هم دانش آموزان آنها با تبعیض مواجه هستند، اگر این یکسال را هم نتوانند درس بخوانند خیلی از آنها به‌خصوص دختران روستایی با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند و ازدواج‌هایی در سنین پایین که در روستاها زیاد است، شکل می‌گیرد. با این شرایط اگر نتوانند درس بخوانند پدران آنها به زور برای درس خواندن به آنها اجازه نمی‌دهند. من با رعایت سختگیرانه پروتکل‌های بهداشتی باز هم موافق حضور دانش آموزان در مدارس هستم و معتقدم هر چقدر امکانات کم باشد، معلم‌ها باید فداکاری کنند و اجازه ندهند دانش آموزان در تحصیل باز بمانند.»

پرچم مدرسه روستای سرند در بین مدارس دیگر روستاهای استان به لحاظ وضعیت بهداشتی بالا بوده و بچه‌های این مدرسه با خیال راحت درس و کرونا را به یکدیگر گره می‌زنند. در مدرسه‌ای که رفاقت مدیر آموزگار است تاکنون دو یا سه مرتبه هزینه‌ای بابت خرید مواد ضدعفونی کننده و تهیه ماسک از سوی اداره پرداخت شده و معلم جوان خود نسبت به تهیه مواد ضدعفونی کننده سطوح و دست، ماسک و دستکش اقدام کرده است.

حالا چند وقتی است آمار مرگ و میرهای ناشی از کرونا روند نزولی پیدا کرده و اعداد و ارقام کمی خیال مردم و مسئولان را راحت‌تر کرده است. هر چند خبرهای دیگری هم حکایت از آمدن موج جدید و خطرناک‌تر کرونا می‌دهند. سیر نزولی ویروس در حالی از ابتدای بهمن ماه جاری به طور رسمی بازگشایی مدارس را اعلام کرده که بچه‌های زیادی در گوشه گوشه استان ماه‌هاست بدون کمترین امکانات رفاهی و بهداشتی پشت نیمکت‌های مدرسه می‌نشینند. پروتکل‌ها و دستورالعمل‌ها جایی بین کاغذ و دفترها گم می‌شود و حقیقت با خشمی بیشتر خود را بروز می‌دهد.

 

سحر فکردار – سرخاب